ایران کشوری مقتدر و پر صلابت کشوری که در تاریخ و تمدن خود کشوری کهن و دیرینه نام گرفته است.کشوری که همیشه در مورد هجوم دشمنان خود از سراسر جهان بوده است. این هجوم ها ادامه داشت تا سال1359 جنگی نابرابر جنگی که ما بیشتر دفاع کردیم جنگی که مادران فرزندان خود را برای حفظ خاک و ناموس به جنگ می فرستادند جنگی که زنان همسران خود را برای محافظت از این خاک بدرقه جبهه میکردند،جنگی نابرابر...
آری چه جوانانی که در این جنگ دست های خود را دادند تا ما آزادانه دست های خود را به سوی آسمان بلند کنیم چه جوانانی که پاهای خود را دادند تا ما آزادنه در خیابان های این کشور و مرز و بوم راه برویم چه جوانانی که چشم های خود را دادند تا ما حواسمان به نگاه هایمان باشد،چه جوانانی که نفس های خود را دادند تا ما حواصمان به نگاه هایمان باشد چه جوان هایی که نفس های خود را دادند تا ما نفس بکشیم،آری نفس بکشیم آخر آنها نفس هایشان را شماره شماره می کشند.. آخر آنها صدایشان به خاطر اینکه ما صدایمان برای دشمن بلند باشد به قول معروف نه از ته چاه بلند می شود و گاهی هم هرگز بلند نمی شود.
میدانید شاید حرف هایم به نظر شما کلیشه ای باشد اما ما در خانه پدری داریم که اگر یک روز او را نبینیم برایمان آسمان به زمین می رسد آن را بابا صدا میزنیم اما دختر شهیدی است که آرزوی یک بار صدای بابا زدن را دارد اما دختر جانبازی است که آرزوی همراهی بابایش را در همه حال دارد.
آری هشت سال این گونه گذشت برای اقتدار آزادی و برابری ما اما حال ما چه میکنیم با دست هایی که باید به سمت آسمان باشد دست نامحرمان زمینی را میگیریم با پاهایی که باید در راه پیشرفت کشور قدم بردارد به کوره راه ها و ناکجا آباد ها میرویم با چشم هایی که باید بصیرت داشته باشد و کنترل شده باشند به نامحرمان و صحنه های مبتزل نگاه میکنیم با صداها و نفس هایی که مدیون انها هستیم میگوییم وظیفه شان بوده کمی به کشور و خودمان و وضعیت کنونی جهان بنگریم آری ما امروزمان را مدیون آنها هستیم اما فرهنگ و وضعیت حال را مدیون غرب؟ما هم باید کاری کنیم که حداقل آیندگان بگویند اگر کشور و همه زندگی را مدیون شهداییم حداقل فرهنگمان را مدیون گذشته گانیم...